فیلم فارست گامب

sarina-사리나 · 16:18 1399/06/01

بررسی و تحلیل فیلم فارست گامپ، شاهکار تام هنکس - یک پزشک

فارست گامپ (به انگلیسی: Forrest Gump) فیلم آمریکایی در ژانر کمدی-درام، به کارگردانی رابرت زمکیس محصول سال ۱۹۹۴ پارامونت پیکچرز است. فیلم برپایهٔ رمانی به همین نام اثر وینستون گروم ساخته شده‌است.

فارست گامپ یک موفقیت عظیم تجاری بود به طوری که در مجموع توانست ۶۷۷ میلیون دلار در گیشه جهانی کسب کند و تبدیل به پرفروش‌ترین فیلم آمریکا در آن سال شود.

فارست گامپ نامزد دریافت ۱۳ جایزهٔ اسکار شد و از این تعداد ۶ جایزه را شامل جایزه اسکار بهترین فیلم، بهترین جلوه‌های ویژه، بهترین کارگردانی و جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد برای تام هنکس را بدست آورد.

داستان: 

بیشتر و کلیک کن 

 

فارست گامپ (تام هنکس)، مرد ساده‌دلی است که در ایستگاه اتوبوسی منتظر نشسته‌است. با آمدن خانمی، خود را معرفی می‌کند و داستان زندگیش را تعریف می‌کند. فارست کودکی با بهرهٔ هوشی پایینتر از همسالانش است و تمام دنیایش مادرش (سالی فیلد) که حوادث اطرافش را با زبانی ساده برایش توصیف می‌کند. او در کودکی مجبور به استفاده از اسکلت و داربست فلزی بود که به پایش بسته می‌شد. بچه‌های همسالش او را دوست نداشتند. اما یکی با او همبازی شد: جنی. طی حادثه‌ای، آن اسکلت مزاحم فلزی در هم می‌شکند و توانایی فارست در دویدن پدیدار می‌شود. فارست که حالا بالغ شده در راگبی به افتخار می‌رسد. جنی جوان (رابین رایت پن) که هرگز از مهر پدر الکلی‌اش بهره‌ای نداشته، آرزو دارد خوانندهٔ کانتری شود. او دختر سر به راهی نیست و حتی در یک بار نامناسب خوانندگی می‌کنند. در روزهای جنگ با ویتنام، فارست به ارتش می‌پیوندد. هنگام خداحافظی، جنی از فارست می‌خواهد شجاع نباشد و هر وقت خطری بود فقط فرار کند. فارست در دورهٔ آموزشی ارتش، دوستی به نام بوبا (میکلتی ویلیامسون) پیدا می‌کند. او جوان سیاهپوست ساده‌دلی است که آرزو دارد خانوادهٔ فقیرش را با صید میگو به وضع بهتری برساند. آن‌ها به ویتنام اعزام می‌شوند و تحت فرماندهی سرگرد دن تیلور (گری سینایس) قرار می‌گیرند. در یکی از حملات، نیروهای آمریکا بشدت بمباران می‌شوند. با فرمان فرماندهش، فارست شروع به دویدن می‌کند و ناگهان به یاد بوبا می‌افتد. او بازمی‌گردد تا بوبا را پیدا کند اما هر بار یک مجروح دیگر را می‌یابد و او را تا کرانهٔ رودخانه می‌رساند، از جمله سرگرد دن را. بالاخره بوبا را در حالیکه بشدت زخمی است می‌یابد. بوبا می‌میرد و فارست زخمی جزئی برداشته ولی سرگرد دن هر دو پایش را از دست می‌دهد. دن بخاطر آنکه تا آخر عمر فلج است و با افتخار نمرده و گمان می‌برد فارست نگذاشته به سرنوشتش برسد از او خشمگین است. فارست مدال افتخار می‌گیرد و در دوران نقاهت استعدادش در پینگ‌پنگ شکوفا می‌شود. در حالیکه او به مسابقات جهانی می‌رود و یکی یکی پله‌های افتخار را طی می‌کند زندگی جنی هر روز در سراشیبی است. اعتیاد و روابط ناسالم، جوانی و زندگی جنی را می‌رباید. فارست سرگرد دن را با خود همراه می‌کند تا به آرزوی بوبا جامهٔ عمل پوشاند. او اسم قایقش را جنی می‌گذارد و موفق می‌شود یکی از بی‌نظیرترین صیدهای میگو را انجام دهد، چنان‌که عکسش بر جلد مجله‌ها برود؛ ولی او فقط دنیای کوچک خودش را می‌خواهد دنیایی که تمام وسعتش آغوش مادر و داشتن جنی است.

به نظر من این فیلم یکی از بهترین فیلم های جهان است.

پیشنهاد می کنم که ببینیم چوم اگه نبینین نصف عمرتون رو الکی گذروندید.

نقد فیلم فارست گامپ (Forrest Gump)، فارست گامپ، ساده ،سریع،کوشا ...