دلم براتون سوخت
هعی می زدین 30 تا زیاده برا همین گزاشتم
حالشو ببرین
لیسا:
رزی:
جنی:
جیسو:
جونگ کوک :
جین:
تهیونگ :
شروع:
# جنی
بعد از اجرا رفتم رختکن لباسامو عوض کنم .
گوشیم زنگ زد :
بابام بود :
+ سلام
+ سلام دخترم خوبی ؟ اجرا خوب بود؟
+ بله پدرجان
+ دخترم می خوام برگردی کره
+ چی بابا من تازه تونستم اقامتمو تو امریکا بگیرم بعد شما می گی .....
+ دخترم بیا پیش ما تو کمپانی بهت نیاز داریم اینجا می تونی معروف...
+ پدرجان من اینجا هم معروفم ببخشید باید برم
گوشی رو قطع کردم
چه شانسی داشتم تازه معروف شده بودم اونوقت
در رخکتن و باز کردم و کوله پشتی و برداشتم و راهی خونه شدم .
# تهیونگ
سر پیچ راهرو با جیسو برخوردیم
بدون اینکه بهش نگاه کنم از بغلش رد شدم
می خواستم ببینم اگه بهش محل نزارم چه کار می کنه
به رختکن رسیدیم
جین اونجا بود
نمی خواستم حرف بزنم برای همین سریع تر لباسامو در اوردم و از اتاق بیرون رفتم
در اتاق موسیقی را که باز کردم صدای گریه میومد
به طرف اتاق سازها رفتم
در نیمه باز بود
باز ترش کردم
جیسو نشسته بود و داشت گریه می کرد
تا متوجه حضور من شد سریع از جاش بلند شد و اشکاشو پاک کرد
ازش پرسیدم :
+ گریه می کردی
جواب نداد
زانو زدم جلوش
اون هم بعد از چند ثانیه جلوم نشست
دستاشو گرفتم توی دستم
شوکه شده بود
سرم و بردم جلوتر
می خواستم
برای
یه بار
هم که شده
طعم
خوب
ل
ب ها شو
بچشم
که صدای باز شدن در اتاق اومد
سریع خودش و عقب کشید
بلند شدیم و من سازمو برداشتم یواش در گوشش گفتم :
تو برو از درپشتی خارج شو دوباره از در اصلی وارد شو تا کسی نبینه اینجا با هم بودیم با اتفاقی که امروز افتاده توی بد دردسر میوفتیم
با تکان دادن سرش حرفم را تایید کرد و رفت
من هم سازمو گرفتم و از اتاق سازها خارج شدم .
# جین
وارد اتاق موسیقی شدم
یه صداهایی میومد
توجه نکردم
یدفعه تهیونگ از اتاق سازها خارج شد
+ سلام بهتر شدی ؟
+ اره بهترم
بیا بریم تمرین کنیم تا بقیه بیان
تا در سازهارو باز کردیم در اتاق باز شد و جیسو اومد
بدون اینکه حتی نگاهی بهم بکنه از بغلم رد شد و رفت سمت اتاق ساز ها
انگار نه انگار که پولدارترین و خوشتیپ ترین پسر کمپانی بغلش هست
جیسو و تهیونگ :
