قصه غش کردن

sarina-사리나 · 14:27 1399/08/29

قرار بود بگم 👑

اول مجبور مامانم و بگم تا به خودم برسه چون ارثیه💔🗼

من مامانم تا خون می بینه پاها سست میشه یا غش می کنه 😷

حالا من اینجوری نیستم

یه بار وقتی کلاس سوم بودم رفتیم آزمایش بدیم نشسته بودم برای همین سرم گیج رفت داشتم غش می کردم 😐

بعدش سال بعدش که رفتیم زنه گفت به خواب تا غش نکنی😆

خوابیدم به سلامتی هم خون دادم😜

اما وقتی نوبت مهدی شد جیغ می زد 😮

زنه گفت اجیش بیا ببین اجیشششششششششششششششششششش 

منم رفتم ببینم چی میگه😣

نمی دونم چی شد وقتی دیدم هیچی حس نکردم و حالیم نشد 😤

غش کرده بودم 😡

بعدش هم منو بردن خوابوندن نمی دونم چجوری 😒

شربت و آب نبات دادن که خیلی حال داد 🍹🍬

چیز چرتی بود فقط گفتم قضیشو بدونین ❤