پارت 8 بیلارم
دیدم نعیم نمی نویسه گفتم براتون خودم بزارم
متنش از نعیمس
خوب بکوب رو ادامه مطلب...
لیسا:
رزی:
جنی:
جیسو:
جونگ کوک:
جین:
تهیونگ (وی):
خوب شروع:
# جیسو
داشتم از ترس سکته می کردم.
سریع دستم رو از دستای تهیونگ بیرون کشیدم و رفتم کنار بقیه نشستم تهیونگ هم رفت و نشست کنار جونگ کوک انگار اونم یه جوری شده بود
لیسا با نگاهش حالم را پرسید و منم با سر گفتم که خوبم
بعد از تموم شدن کارمون توی اتاق رقص رفتیم برای استراحت 15 دقیقه ای
انگار تهیونگ می خواست چیزی بگه ولی من هی دورتر می شدم
عقلم می گفت اگر باهاش صمیمی بشی پرتت می کنن بیرون ولی قلبم چیز دیگه ای می گفت منم که همیشه عادت داشتم به عقلم گوش کنم.
حالا چی می شد یه بار به قلبم گوش کنم ؟؟؟
# تهیونگ
حالم یه جوری شده بود.
از اینکه همه می فهمیدن به جیسو حسی دارم می ترسیدم
از یه طرف دیگه واقعا نمی خواستم فرصتم را از دست بدهم
انتخاب سخت شده بود
حسم به جیسو یا
خواننده شدن؟
باید هرچه زودتر یکی رو انتخاب می کردم
ولی من هردو رو می خواستم
پارت بعدی رو سریع می زارم
دوباره بگم این پارت و نعیمه نوشت
امیدوارم خوشتون بیاد