پارت 13 بیلارم

sarina-사리나 sarina-사리나 sarina-사리나 · 1399/08/12 18:17 · خواندن 7 دقیقه

لیسا:

بکوب رو ادامه مطلب...

رزی:

جنی:

Kim Jennie (김제니) (BLACKPINK) | Lockscreens - KpopLocks

جیسو:

Datos/facts de Jisoo de Blackpink. [#234 | Curiosidades] 25,10,2019… #detodo # De Todo # amreading # books # wattpad

جونگ کوک :

¿Puedes amarme? (Jungkook Y Tu) - 1° - Wattpad

جیمین:

تهیونگ:
Click for full resolution. 191230 BTS's V and his dog Yeontan Birthday photoshoot by Naver x Dispatch

عضو جدید داریم :

ایو:

خوب شروع:

# تهیونگ

جیسو خیلی راحت مثل همونطور که انتظار داشتم از بغل جیمین رد شد.

دلم می خواست جیسو فقط برای من باشه.

فقط من.

سازمو در اوردم و با جیمین تا بقیه بیان شروع کردیم به زدن اهنگ .

اواسط اهنگ جیسو هم بهمون ملحق شد.

# رزی

بعد از اینکه از اتاق زدم بیرون سعی کردم ارامش خودمو و حفظ کنم

وقتی داشتم وارد یه راهرو دیگه میشدم ( یه جوارایی داشتم میپیچید)

در اتاق رختکن پسرا باز شد و تهیونگ اومد بیرون.

معلوم بود از چیزی که بهش گفتم اصلا حوصله نداره

مخصوصا حوصله ی روبرو شدن با من .

برای همین در نزدیک ترین اتاق را یواش باز کردم و رفتم توش.

لامپ اتاق خاموش بود.

وقتی لامپ رو روشن کردم فهمیدم وارد اتاق جونگ کوک شدم.

با چیزی که انتظارش و رو نداشتم روبرو شدم.( بچه ها این روز یکشنبس چون فقط پنج شنبه جمعه ها می رن خونه گفتم بدونین باقیه روزاشون توی کمپانیه)

توی اتاق پر از عکس های من بود .

عکس از هر برندی

باورم نمی شد 

خودم انقدر عکس از خودم نداشتم.

پس معلوم بود

اون هم...............

# لیسا

بعد از اینکه رزی از رختکن خارج شد من هم لباسام را عوض کردم و به سوی ااتاق موسیقی رفتم.

سرع خودم را به اتاق موسیقی رساندم.

صدای بلند موسیقی میومد.

وارد اتاق شدم.

اول از همه جیسو برگشت و گفت 

+ سلام

+ سلام 

من هم سریع رفتم سازم و برداشتم و شروع به زدن کردم.

همان موقع در کلاس باز شد و استاد ایو  اومد داخل .

+ خب سلام بالاخره یه روز قبل اینکه بیام یه دسته به سازتون زدین خاک نگیره

جیمین زیر لبی گفت:

+ بله استاد ببخشید

+ خوب درس امروز و شروع می کنیم رزی و جونگ کوک کجان 

گفتم 
+ نمی دونم

+ باشه پس شروع به زدن کنین

# جونگ کوک

بعد از اینکه تهیونگ از رختکن خارج شد و جیمین رفت من هم وسایلم را برداشتم و رفتم .

باید می رفتم اتاقم چون سازم اونجا بود.

وقتی نزدیک اتاق شدم صداهایی میومد.

معلوم بود کسی در اتاق است.

یواش در را باز کردم بدون هیچ صدایی که اگر کسی در اتاق هست گیرش بیندازم . چون دزدی از برادرزاده ی رییس کمپانی همیشه اتفاق میوفتاد

لامپ اتاق روشن بود.

وقتی با چشم هام کل اتاق را نگاه کردم کسی نبود برای همین وارد اتاق شدم.

وقتی داشتم در را می بستم حس کردم کسی پشت در است .

برای همین سریع در را بستم و برگشتم ببینم کیه؟

رزی بود .

شوکه شده بود.

نمی دونم چرا توی اتاق من بود. اخه بهش نمی خورد کاری کنه.

برای همین با جدیت پرسیدم:

+ توی اتاق من چی کار می کنی؟

حرفی نزد 

+ کاری داشتی به خودم می گفتی خوب

+ نه اشتباه متوجه شدی برای اینکه تهیونگ نبینه منو اومدم اینجا و ...

+ خوب بله اومدی اینجا و عکسارو دیدی درسته؟

با تکان دادن سر حرفم را تایید کرد.

دستاشو گرفتم و سرمو بردم و نزدیک گوشش و یواش گفتم :
+ خوب اشکالی ندارع ادم عکس عشقشو توی اتاقش داشته باشه..................

ادامه دارد 

لایک و نظر فراموش نشههههههههه

 

رزی و جونگ کوک: