پارت 17 انتقام شیرین ( بیلارم)

sarina-사리나 · 11:52 1399/08/28

خوب پارت جدید

خیلی خیلی خیلی معذرت چون دیر شد

یادتون نره بقیه رو بخونین

از این به بعد زود اپ میشه

سعی می کنم تا 30 پارت تمومش کنم

یادتون نره عکسا و ببینین

 

 

لیسا:

رزی:

جنی:

جیسو:

 

ویوی:

تهیونگ:

جونگ کوک:

جیمین:

شروع:

# لیسا

باید انتقاممو می گرفتم.

باید همین جور که بابای جیمین خونوادم و ازم گرفت

منم جیمین و ازش بگیرم

مطمئنم که می تونم

اره من می تونم

از اتاق موسیقی خارج شدم و به سمت اتاق خودم و رزی و جیسو رفتم .

در اتاق و باز کردم

رزی داشت لباساشو عوض می کرد 

+ سلام

+ سلام کجا بودی؟

+ هیچی داشتم با جیسو حرف می زدم 

کیفم و انداختم روی تخت و در کمد و باز کردم و شروع کردم به عوض کردن لباسام

لباسای بدی پوشیده بودم برای همین خسته بودم لباس خواب پوشیدم و خودم و انداختم روی تخت

الان وقت ناهار بود برای همین می تونستم بخوابم به جای اینکه ناهار بخورم 

خیلی خسته بودم

رزی هم لباساشو در اورد و رفت طبقه ی بالای تختم خوابید 

اون هم از بس خسته بود خوابیدن و به خوردن ترجیح داد.

# جیسو

از چیزی که لیسا بهم گفت بود در تعجب بودم .

وقتی حرف لیسا تموم شد و از اتاق موسیقی رفت .

جیمین هم از اتاق سازها اومد و رفت و خودم موندم

ترجیح دادم که پاشم و برم تا ناهار بخورم

اخه خیلی گرسنه بودم

صبحانه نخورده بودم برای اینکه قرار نبود بیام کمپانی 

تهیونگ منو اورد

در اتاق موسسیقی و باز کردم و وارد راهرو شدم  .

یک دفعه در اتاق تهیونگ و جیمین باز شد و تهیونگ اومد بیرون

+ سلام کجا داری میری؟

+ ناهار

+ عه منم دارم می رم ناهار می خوای باهم بریم؟

+ باشه

در اتاقشون و بست و باهم راهی اشپرخانه شدیم تا غذا رو  بگیریم

وقتی غذا رو گرفتیم داشتم به سمت صندلی های میز غذا خوری می رفتم که گفت:

+ می خوای بریم بیرون بخوریم بلکه هوا به صورتمون هم بخوره و حالمون هم بهتر شه؟

ببه تکان دادن سر حرفش و تایید کردم و از کمپانی خارج شدیم

روی اولین صندلی روبروی کمپانی در فضای باز نشستیم 

# رزی

بعد از اینکه من وارد اتاق شدم لیسا اومد و رفت خوابید .

من هم رفتم روی تخت دراز کشیدم و داشتم فکر می کردم که نفهمیدم کی خوابم برد .

جونگ کوک بود

دستشو به سمتم گرفت تا اومدم دستشو بگیرم......................

با صدای لیسا از خواب بیدار شدم

+ پاشو رزی می گم پاشوووووووووووووووووووو

+ چیه؟

+  بدو 5 دقیقه دیگه کلاس زبان شروع می شه

وای خدای من یادم رفته بود ساعت زنگ بزارم

سریع پاشدم لباس خوابم و در اوردم و با لیسا به طرف اتاق اموزش زبان رفتیم

# جنی

راننده ماشین را جلوی در خانه نگه داشت

پیده شدم و رفتم در خانه در و زدم

کسی جواب نداد 

دوباره در زدم

صدای ویوی خدمتکار خونه اومد 

+ اومدم 

در و باز کرد

+ سلام خانم خوش امدید

+ سلام 

وارد خانه شدم ویوی گفت:

+ خانم مهمان دارین

+ کی هست ؟

+ یه اقایی میگه می شنناسیشون شما برین لباستون و عوض کنین

وارد اتاقم شدم تا لباسمو عوض کنم یعنی کی بود که می شناختمش 

من اینجا جز ایرین و ویوی کس دیگه ای و نمیشناختم

# تهیونگ

شروع کردیم به خوردن غذا

جیسو با دهن پر گفت :

+ چقدر بد مزس 

+ اره می خوای بریم رستوران؟

+ نه دیر میشه

+ باشه

بعد از اینکه غذا تموم شد دیدیم کلی وقت داریم برای همین قرار شد یکم تا پارک نرمش کنیم

من جلو می دویدم  جیسو هم از پشت 

زیاد تند نمی تونست بدوعه

نمی دونم چی شد که دیگه صدای قدم ها شو نشنیدم 

برگشتم ببینم چی شده که دیدم جیسو مثل یه مرده افتاده زمین