pr 18 انتقام شیرین billarm

sarina-사리나 · 11:35 1399/09/03

دوباره تاکید می کنم عکساو ببینین

ادامه مطلب لطفا.............................

لیسا:

 

رزی:

190429 Blackpink Rose Fashion - Instagram-2

جنی:

جیسو:

جونگیون:

میون:

جونگ کوک:

BTS || JUNGKOOK || CTTO

جیمین:

تهیونگ:

 

 

#جیسو

داشتم با تهیونگ می دویدم

نمی دونم چی شد تنگی نفس گرفتم

وایستادم تا نفسم بالا بیاد

یکدفعه پاهام سست .

جلوی چشمام سیاه شد و دیگه چیزی نفهمیدم

# جیمین

معلوم نبود لیسا چشه

سازمو گذاشتم داخل کمد و از اتاق سازها خاج شدم .

جیسو نشسته بود روی زمین و به دیوار خیره شده بود و داشت فکر می کرد.

چیزی نگفتم و به سمت اتاق خودم و تهیونگ رفتم.

در وباز  کردم

تهیونگ داشت اتاق و جمع میکرد . ازش پرسیدم

+ ناهار  میری؟

+ اره تو چی؟

+ نه ترجیح می دم بخوابم

باشه ای گفت و از اتاق خارج شد من هم لباسام و در اوردم و خودم و روی تخت انداختم و خوابیدم

# لیسا

اینکه رزی و بیدار کردم و باهم راهی اتاق  زبان شدیم

معلممون میون بود

بهترین معلم جهان بود از نظر من در اتاق و باز کردم

جونگ کوک روی صندلیش نشسته بود و داشت درس و مرور می کرد

سرشون بلند کرد

+ سلام

من و رزی هم باهم گفتیم:

+ سلام

دوباره  سرشو پایین انداخت و شروع کرد به خوندن و من و رزی هم رفتیم و سر جامون نشستیم

در باز شد و جیمین اومد سلامی کرد و اون هم بغل کوک نشست

معلوم نبود تهیونگ و جیسو کجان

در کلاس باز شد و میون اومد داخل

+ سلام

+ سلام استاد

+ بشینین همه هستین جز تهیونگ و جیسو کسی می دونه کجان

من گفتم:

+ جیسو رف نهار

جیمین:

+ تهیونگهم همنطور

زیر چشمی نگام کرد من هم محلش ندادم

میون گفت:

+ باشه مشکلی نیس منتظر می مونیم تا بیان درسو شروع می کنیم

همه چیز عادی بود تا اینکه................................................................................

# تهیونگ

هل شده بودم

نمیدونم چی شد

چرا افتاد

نکنه برای این بود که سرما خورده بود

وای خدای من همش تقصیر من بود

سریع رفتم و بغلش زاو زدم

سرشو گذاشم روی پاهام مچ دستش و گرفتم توی دستم

خداراشکر نبض می زد یعنی اتفاق هرچی بود جیسو هنوز پیشم بود

یه زره سرشو توی دستام تکون دادم اتفاقی نیوفتاد

بغلش کردم و به سوی کمپانی دویدم

قطره قطره بارون شروع به باریدن کرد

چقدر از کمپانی دور شده بودیم

به کمپانی رسیدم در و باز کردم و به ست اتاق زبان دویدم

در اتاق بسته بود و صدای میون میومد حتما داشت درس میداد اصلا حواسم نبود در و باز کردم و داد کشیدم :

+ کمکککککککککککککککککککککککککککککککککککک

میون با دیدن من با لباس های خیس و جیسو و غش کرده تعجب کرد

به سمتمون اومد

بقیه هم از روی صندلی هاشون پاشدن و نگامون می کردن

+ چی شده؟

+ نمی دونم داشتیم تا پارک می دویدیم یدفعه دیدم صدای پاش نمیاد برگشتم دیدم ولو شده روی زمین

+ تب داره بدو برو اتاق پرستار ، پرستارو خبر کن

سریع جیسو و گذاشتم روی زمین و به سمت اتاق پرستار دویدم

اسم پرستار جونگیون بود .

#جونگیون

سرمو گذاشتم روی میز

امروز تا الان که کسی چیزیش نشده بود حتما بعدا هم چیزیشون نمیشه

تا چشمام سنگین شد و داشت خوابم می برد که در اتاق محکم باز شد.

تهیونگ بود پسرخالم کسی که پدر و مادرش و ترک کرد تا به ارزوش برسه و از بچگی با من بزرگ شده بود

لباساش خیس شده بود و نفس نفس می زد

سریع از جام بلند شدم

+ چی شده؟؟؟؟

+ جی.....جی......جیسو غ......غش کرده

سریع از اتاق خارج شد و منم دنبالش دویدم

به اتاق اموزش زبان رسیدیم

جیسو روی زمین ولو شده بود و بقیه هم دور نشسته بودن

رزی سعی می کرد جیسو و بیدار کنه

سریع رفتم بغل جیسو زانو زدم

نبضش می زد

+ چی شدهه؟

+ صبح نمی خواست بیاد کمپانی بزور اوردمش و داشتیم می دویدیم که یدفعه افتاد

+ تب شدیدی داره سریع برو از اتاقم برانکارد ( از اون تخت ها کهمریض روش می خوابه) بیار

تهیونگ سریع به طرف اتاقم دوید

نظر یادتون نرههههههههههههههههه