روزتان چگونه گذشت

sarina-사리나 sarina-사리나 sarina-사리나 · 1399/08/18 05:31 · خواندن 2 دقیقه

خوب یه چالش گذاشتم با همین اسم که من یه روز مو می نویسم شما هم اآگه خواستین زیرش کامنت بدین ،

برگرفته از تارا در بلاگ  بیان

خوب اینی که می نویسم برای دیروز هست

نعیم خوش حال می شم توام بنویسی

خوب دیروز ساعت 7 و 30 بیدار شدم مامانم داش می رف بیرون

منم خوابم میومد رفتم دوباره روی مبل تا ساعت 5 دقیقه به 8 دراز کشیدم 

بعد از اون کلاس تفکر داشتیم برای همین رفتم سر کلاس و فهمیدم بقیه کلاسا توی واتساپ هست منم واتساپ نداشتم و توی گوشی مامانم بود برای همین یه زنگ سر کلاس نبودم 

زنگ سوم مامانم اومد و رفتم سر کلاس همین جور هم که صبونه می خوردم درس می خوندم

بعد که کلاسا تموم شد ساعت 12 بود نشستم تا 1 مشق های کلاس زبانم  و نوشتم و سریع فرستادم بعد دیگع خیلی خسته بودم از مامانم اجاره گرفتم اهنگ گذاشتم و شادی کردم تا ساعت 1 و 30 

بعد هم از 1 و 30 تا 2 و 25 تدریس زنگ دوم که نبودم و نگاه کردم بعدش نهار خوردیم بعدش هم از ساعت 3 تا 3 و 46 دقیقه به نعیم زنگ زدم

بعدش از کلی حرف زدن با مهدی دعوام شد مامانم خواب بود منم داشتم با تلفن درمورد بلک پینک حرف می زدم با نعیمه بعد مهدی هی می گفت بلک پینک بلک پینک مسخره می کرد منم حرسم در اومد کل آهنگ های بی تی اس و پاک کردم بعد هم اون جیغ کشید و از اتاقم رفت و دو تا صندلی آورد گذاشت پشت در که مثلا گیر کنم خفه شم 

بعد کلاس زبانم شروع بید بابام هم اومد 

بعد کلاس زبان مامانم داش می رف سرکار خداحافظی کردیم بعد عصرانه خوردیم

بعد توی ساختمان جلسه بود بابام ساعت 8 و 55 رفت و منو و مهدی موندیدم شام گرم کردم و خوردیم و تا بابام بیاد کلی اهنگ فیک لاو از بی تی اس و کاور دنس کردیم 

​​