Billarm pr22😱انتقام شیرین😱
😃خوب با یه پارت جدید اومدم😃
نظرتون راجب رمانم چیه؟؟&_&
خوبه؟^_^
این پارت عکس نداره متاسفانه چون با گوشی سخته عکس گذاشتن😩💔
برین ادامه سریعععع😄
راستی تا اینجا که معلومه برا شب یلدا 3 پارت اینو می خواین😴😩😰😟
چه جوری بنویسم اخه😬
ادمه برین دیگه
راستی کسی می خواد ادمین وبم بشه؟
💔تهیونگ
بعد از اینکه بقیه از بیمارستان رفتن پرستار اوند تا به جیسو سر بزنه
خیلی نگران جیسو بودم
پرستار بعد از چکاب جیسو از اتاق خارج شد و فقط من موندم و اون
به سمتش رفتم و دستش و گرفتم
گذاشتم تا اشکام سرازیر شن
امروز خیلی روز بدی بود
خیلی
سرم و گذاشتم روی دست جیسو و داشتم گریه می کردم که نفهمیدم کی خوابم برد😴
با صدای پرستار از خواب پریدم
+بفرمایید شامتون
+ نه ممنون میل ندارم
انگار که اصن پرستاره حوصله نداشت گف:
+ به من چه
رفت
چه بی حوصله بود واقعا😷
نگاهی به جیسو انداختم
هنوز خواب بود
پس کی بیدار می شد
به ساعتم نگاه کردم
وای نه ساعت 12 بود
چقدر دیر شده بود
یعنی از ساعت 6 تا الان خواب بودم؟؟؟&_&
رفتم و روی تخت بغل جیسو که خالی بود دراز کشیدم
نمی خواستم بخوابم
یعنی نمی تونستم
برای همین به سقف چشم دوختم و به اتفاقایی که افتاده بود فکر کردم
با صدای جیسو به خودم اومدم
فکر کردم دارم خواب می بینم
سریع از رو تخت پایین پریدم و به سمتش رفتم
+ته......تهیونگ
+جانم؟
+م.ننن کجا....ممم؟
+بیمارستان عزیزم
به شنیدن بیمارستان سریع از جاش بلند شد
+چی بیمارستا..نن؟
+اره
+اخرین چیزی که یادم میاد داشتیم میدوییدیم و افتادم
دستاشو گرفتم و گفتم:
+دیگه به اون موقع فکر نکن مهم اینه که الان اینجایی
با تعجب بهم نگاه کرد
+ساعت چنده؟
+12
+چیع؟12؟وای باید بریم کمپانی
+نه نمی خواد از کمپانی اجازه گرفتم
هوفی کشید و دوباره دراز کشید من هم از اتاق خارج شدم تا یچیزی بیارم که بخوره و به پرستار بگم که بهوش اومده
پرستار سرشو بلند کرد و گفت:
+چیزی شده؟
+ببب.هوش اومد
+خو چه کار کنم
عه بابا این دیگه کی بود
+میشه یه چیزی بدین بهش بدم بخوره؟
+نع
+چراااا؟😱
+چون که باید برای ازمایش فردا اماده و ناشتا باشه
ای بابایی گفتم و به سمت اتاق رفتم
در اتاق و که باز کردم
😱جیسو نبود😱
اینم از این پارت
ممنونم از این که نظر میدین
کسی نخواست ادمین شه؟*_*