sargarmi

Funnyy >-<

روزتان چگونه گذشت

sarina-사리나 sarina-사리나 sarina-사리나 · 1399/09/08 11:16 ·

خدمتتون بعرضم که چیز بدی نبود

جمعه:

اول صب که بیدار شدم فک کردن پنجشنبس :/

اخه صدا بابام نمیومد اومدم بیرون دیدم مامانم داره ناهار درست می کنه مهدی پویا می بینه بابام رفته خرید

ساعت 11 بود

رفتم روی مبل لم دادم ( کلا ادم لمی ای هستم)

بعد مامانم گفت:

- پاشو دیع ادم بیدار میشه دوباره لم میده

بعد پاشدم رفتم دست و صورتم و شستم صبونه خوردم

بعد ساعت 12 بود

باید یه شعر حفظ می کردیم برای معلم با فیلم می فرستادیم

اومدم روی مبل نشستم مامانم عجله داشت می خواست سریع تر فیلمشو بگیره بره چون عصرکار بود

بعد 3 بار فیلم گرفتن گفت خوب شد و رفت تا لباساش و بپوشه

وقتی فیلم و دیدم 

یچی شده بود اصن

ابروهان کج ماوج

موهام پف کرده

عین فقیرا نشسته بودم

- مامان اینکه بد شد

- چی کار کنم نمی تونم صد بار بگیرم که سریع تر بفرست دیرم شد

منم سریع فرستادم بعد دیگه تا ساعتچهار هیچ کاری نکردم

ساعت  4 خالم زنگ زد که بریم منو و مهدی خونشون

سریع لباسم و پوشیدم مانتومو دادم بابام اتو کنه

رفتیم بالا 

دختر خاله کوچیکم زهرا هم بود

اول از ساعت 4 و رع تا 5 و نیم یوتوب گردی کردیم

بعد 6 و 15 دقیقه تا 10 داشتیم ایکس باکس بازی می کردیم

الان هم دارم از چش درد می میرم

اینم روز بی هیچ من 

بایی